خاطرات 3..........روز سوم تا هفته ی اول
 
خاطرات عاشقی

خوب روز سوم شد.دیگه یه جورایی حرف ازدواج بینمون پیش اومد و فهمیدیم که ازدواج خوبی میتونیم داشته باشیم,البته با شناختی که تا الان نسبت به هم داشتیم.

میگم بیشتر حرفامون پیرامون زندگی بود و اینکه چطور شد که اینجوری شد

هم من ,هم علی ازین ادمای مغروری هستیم خیلــــــــــــــــی باید طرفمون رو دوست داشته باشیم تا نسبت بهش مغرور نباشیم.ولی کار خداست,کاری کرد که حتی یه ذره ازون غرور توی رابطمون وجود نداشته باشه

بیشتر طول روز رو با هم در ارتباط بودیم.حالا یا با اس یا با صحبت و یا با چت

صبح ها که سر کار میرفت در حد دوتا اس باهم در ارتباط بودیم و از 4 به بعد که خونه بود اگه کاری واسش پیش نمیومد و یا کاری واسه من پیش نمیومد تا صبح با هم در ارتباط بودیم..........

دقیقا یادم نمیاد هر روز و هر ساعت چی بهم میگفتیم ولی یه شب پدرمو در اورد.مثلا تست شخصیت شناسی ازم میگرفت.هر سوال رو بیش از چند بار به طرق مختلف میپرسید که بفهمه اون چیزی که میگم عقلانیه یا احساسی.اگه احساسی بود .توی روش های مختلف سوال پرسیدن جوابهای متفاوتی باید میدادم ولی اگه عاقلانه بود فقط وفقط یه جواب.......به قول خودش نتیجه ی تست + بود(حس پیروزی داشتم)

خوشم میومد که منو خوب میشناخت,و من نمیتونستم منکر چیزی بشم...همه چیز رو همونجوری که بود بهش جواب میدادم.دختر ایده ال گرایی نیستم ولی نظرم نسبت به زندگی و مخصوصا زندگی مشترک خیلی کامله.به اون بلوغ فکری واسه ازدواج رسیدم .به خاطر همین دیگه داشتم به احساستی که نسبت به علی دارم ایمان میوردم که الان اوردم و ازین بابت خدا رو صد هزار مرتبه شکر که این عشق رو زمانی بهم داد که ادم درستی توی زندگیم اومد

تصمیم گرفتیم اصلا توی تهران زندگی نکنیم مگر اینکه موقعیت کاری خیلی مناسبی پیش بیاد.من با اینکه تمام عمرم توی تهران بودم ولی بدم میاد از اینجا.از خیلی جهات خوبه ولی نه برای من...همش ترافیک,گرونی,شلوغی......اوه یه عالمه مشکلات.دوست دارم جایی زندگی کنم که اب و هوای خوبی داشته باشه.نسبت به تهران اروم تر باشه......

راستی علی جونم بچه ی شمال هستش و من خیلـــــــــــی خوشحالم.

توی ههمین روزا تصمیم گرفتیم دوتامون ورزشمون رو ادامه بدیم.علی زودتر از توی باشگاه ثبت نام کرد و منم چند روز بعد...تازه شبا تصمیم گرفتیم که یه نیم ساعتی با هم ورزش کنیم.مثلا بگیم از فلان ساعت شروع میکردیم و هرکی تموم میکرد به اون یکی خبر میداد.

کلا رابطمون خیلی خوب شده بود.

علی دوست داره من برم ارشد بخونم ولی واقعا از درس زده شدم.اونم رشته ای که من داشتم(کامپیوتر)حالا جدی روش فکر نکردم که بخونم یا نخونم ولی به قول علی بخوام بخونم هم دیگه کامپیوتر نمیخونم و میرم معماری داخلی میخونم.

 

دیگه دیگه از چی براتون بگم.....

یادم نمیاد ولی اگه یادم بیاد حتما توی پستای بعدی میگم براتون

برامون دعا کنید.دوتامون واقعا قصد ازدواج داریم و میخوایم با هم باشیم .انشالله مشکلی پیش نمیاد و خدا هم کمکمون میکنه.

 

 


نظرات شما عزیزان:

♣ ™Ehs@n ♣
ساعت17:39---14 ارديبهشت 1392
آجی یه پیشنهاد...



بجای روزانه نوشتن هفتگی بنویس و از هر روز اتفاقات باحالشو یاداشت کنو آخر هفته ها بیا بنویس...اینطوری همیشه چیز واسه گفتن زیاد داری...



پاسخ: اوهوم،اينم فكر خوبيه ولى بايد يه جا يادداشت كنم كه اخر هفته همش يادم بمونه


♣ ™Ehs@n ♣
ساعت17:36---14 ارديبهشت 1392
عجب شانسی.......................



خوش بحالـــــــــــــــــــــــــت ...



من حسودیم شد



ایشالا ازدواج کنید ....



ایشالا...ایشالا...ایشالا...



بگو علی زود پاشو بیا خواستگاری به اندازه کافی از مجرد بودن سود بردید دوتاتون...بسه دیگه...زود زود زود







پاسخ: مرسيييييييييييييي داداشي ولى ما حتى نميخوايم تا سه چهار ماه ديگه همو ببينيم تا كاملا همو بشناسيم و زماني كه همو ديديم زودتر ازدواج كنيم،فعلا اينجورى تصميم گرفتيم حالا تا ببينيم خدا چي ميخواد


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:41
یه عاشق

درباره وبلاگ


سلام من سمانه هستم.خوشحالم كه اينجام(اميدوارم هيچ راه نجاتي نداشته باشين وقتي غرق در **خوشبختي** هستين) شــــاد باشيد دوستون دارم.ღღღ -------------------------------------------- خواهشا جنبه جمله آخرمو داشته باشيد:) این وبلاگ رو درست کردم تا خاطراتم رو بنویسم,خاطرات اولین عشق زندگیم رو که امیدوارم اخرین عشقم هم باشه دست به قلم خوبی ندارم ولی تصمیم گرفتم بنویسم و ...... امیدوارم خوشتـــــــــــــــون بیاد اينجا.پستاي خاطرات رو خودم مينويسم و با جون و دل هم مينويسم و پست هاي عاشقانه هم همش حرفاي دلمه
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 343
بازدید ماه : 607
بازدید کل : 83944
تعداد مطالب : 50
تعداد نظرات : 78
تعداد آنلاین : 1